غذا خوردن یدونه مامان
الان دو هفته کامله که غذا خوردن رو شروع کردی پسر جونم عاشق غذا خوردنی و حسابی بدون غر و چیزی غذا میخوری یه قاشق که میزاریم دهنت منتظر قاشق بعدی هستی و اگه یه ذره دیر کنیم غر غرای پسر طلام شروع میشه صبحا پسرم که از خواب پا میشه حریره بادام میخوره اونم با چه ملچ و مولوچی که ادم خودش هوس میکنه شب پنجشنبه بابا امیر سوپرایزم کرد و به عنوان اینکه مهمونی دوستشه منو راهی رستوران کرد اونم چی ؟ میگفت بدون ایلیا بریم که بتونیم اونجا بشینیم مگه من میتونستم از من انکار که میگفتم بدون ایلیا نمیتونم جایی برم و از بابایی اصرار که نه ایلیا رو بزاریم پیش مامان فهیمه و خودمون بریم ... تند و تند آماده شدیم و ایلیا رو گذ...